سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کشتی


به نظر شما چرا از تختی به عنوان یک اسطوره یاد می کنند؟
البته هر آدمی می تواند اسطوره بشود. تختی آدم خوبی بود و فکر می کنم آدم خوب شدن کار ساده ای نیست. او میان مردم و شاه قرار گرفته بود، اما در نهایت دست به یک انتخاب مهم زد. من با همه دوستان تختی صحبت کرده ام.
میان این همه دوست و آشنا فقط همان مدیر هتل بود که از تختی ناراضی بود و قصه اش را می دانید، وگرنه من این طور به داستان تختی نگاه نمی کنم.
به خودم می گویم چطور تختی توانست از امکانات محدودی که داشت استفاده نامحدود بکند.

علت اصلی اسطوره شدن وی را در چه چیزی می بینید؟
رابطه محبت آمیزی که با مردم داشت ، او را از صورتهای واقعی جدا کرد و به حوزه اسطوره برد. من می خواهم بگویم حقش بود.
می شود آن را نقد و بررسی کرد. من چند سال پیش هم گفتم تختی یک ویژگی به دست آورد که توانست با همه مردم یگانه شود، ولی هیچ وقت از این ویژگی سواستفاده نکرد. فکر نمی کنم تعریفی که از تختی می دهند غلط باشد.

از مرگ تختی بگویید؟
مرگ تختی برای خود من هم روشن نیست. نمی توانم بگویم تختی را کشته اند و نمی توانم بگویم خودکشی کرده و در عین حال برای هر دو دلایلی دارم ، ولی فکر می کنم کشتن یک آدم فقط تیر خالی کردن توی مغزش نیست.
اینجا خودکشی عین کشتن است و حکومت پهلوی بدون تردید در مرگ تختی مقصر بود.

برای این حرفتان دلیلی هم دارید؟
فکرش را بکنید آدمی با موقعیت تختی کارش را از دست بدهد. توی استادیوم راهش ندهند. نگذارند حقوق بگیرد و نگذارند کشتی بگیرد.
وقتی هویت اجتماعی را از آدمی مثل تختی بگیرند چه چیز دیگری برایش باقی می ماند؟ کشتی فرع زندگی تختی بود ولی راهی برای شناخته شدن و مطرح شدن و مردمی شدنش بود.
تمام امکانات اجتماعی را از او گرفته بودند. حتی چند نشریه قبل از مرگ تختی به او اتهام های اخلاقی زدند. تمام این مستندات را دارم و آنها را آرشیو کرده ام.

مهمترین خاطرات تختی کدام هستند؟
یکی خاطره زلزله بویین زهراست و دیگری واردشدنش به سالن کشتی همزمان با غلامرضا پهلوی است.

سایه تختی چقدر روی زندگی شما تاثیر گذاشته است؟
هم سخت است و هم خوب است. 4 ماهه بودم که پدرم مرد ولی هیچ وقت احساس نکردم که پدر ندارم. همین که سعی کردم راههای زندگی ام را خودم انتخاب کنم ، دلیلش تختی بود.
دلم می خواست از جهان سر دربیاورم. دلم می خواست خوبی های توی دل آدمها و جهان دوروبرم را کشف کنم و همیشه فکر می کنم مهمترین ویژگی تختی راستین بودنش بود.

از وسایل تختی کدامیک را دارید؟
مدالهایش که امام رضاست. یک پولیوری داشت که سال 76 آن را همراه دیپلم مدال طلایش برای موزه کشتی به آقای طالقانی دادم.
یک پیراهن هم از تختی دارم به اضافه سوغات هایی که از خارج آورده بود.

دست خطی هم دارید؟
بله. دست خطش پشت بعضی از کتابهاست. مثلا موقع تولدم ، اسمم را پشت قرآن نوشته است.

دیگران چه می گویند؟

منوچهر لطیف : «هر چه درباره این بزرگمرد تاریخ ایران بگوییم و بنویسیم ، چیز تازه ای نخواهد بود، چرا که درباره غلامرضا تختی بسیار گفته اند و نوشته اند.
برخی از این اظهارات و نوشتار اغراق آمیز است که ستایش از اخلاق و صفات مردگان ریشه در فرهنگ ما دارد. چرا که مرده پرستی از صفات بارز مردم ایران است.
در خصوص تختی باید به فتوای عقل ، خرد و تکیه بر واقعیت ها داوری کرد و به قضاوت نشست. تختی تاریخی با تختی اسطوره ای تفاوت بسیار دارد.
خیلی از مردم بخصوص نسل جوان ما که آن بزرگمرد کشتی ایران و جهان را ندیده اند، از تختی نقش آن پهلوانی را در ذهن خویش ترسیم کرده اند که در این زمانه نظیرش را در هیچ نقطه جهان نمی توان دید.
تختی زندگیش را فدای آرمان های آزادیخواهی مردم کرد. تختی با مردم زیست ، مدال قهرمانی را از مردم گرفت و سرانجام از دروازه تاریخ گذشت و به اسطوره ها پیوست.»
خلاصه

تاریخ ولادت: 1309/8/5

تاریخ فوت: 1346/10/18

غلامرضا تختی فرزند رجب در سال 1309 در خانواده ای مذهبی و همدانی الاصل و در یکی از محله های شهر تهران بنام «خانی آباد نو» بدنیا آمد. پدرش مغازه‌دار و مادرش خانه‌دار بود و دو برادر و دو خواهر دیگر نیز داشت.

. " حاج قلی"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده‌ی خوار و بار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعریف می‌کنند که حاج قلی در دکانش بر روی تخت بلندی می‌نشست و به همین سبب در میان اهالی خانی آباد به حاج قلی تختی شهرت یافته بود. همین نام بعدها به خانواده‌های رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگی" تبدیل شد

همچنین ازنظر وضع اقتصادی در سطح متوسطی قرارداشتند تازمانیکه رژیم زمینهایی که پدرش در جنوب تهران داشت به منظور احداث راه آهن تصرف شد و از آن به بعد بود، که بدلیل فقر مالی دیگر نتوانست به تحصیل ادامه دهد و نزد شیخ ابراهیم نجار مشغول بکار شده و به تدریج به کشتی روی آورد و عضو زورخانه گردان شد. در ابتدا خیلی لاغر و خجالتی و با حجب و حیاء بود. و تحمل شکست برایش دشوار، اما بتدریج شکست را مقدمه پیروزیهای درخشانش کرد، تاجائیکه درطول حیاتش روی تمام تشکهای دنیا اکثر

موفقیتها را درآغوش گرفت، که این از هر جهت استثناء است. سال 1336 سال اوج گیری و کسب اولین مدال طلای المپیک توسط تختی است. زیرا او با چنان آمادگی و صلابتی در مسابقات ملبورن ظاهر شد که همه حریفان را از دم تیغ گذراند. او در این مسابقات حریفان آفریقایی، دانمارکی، ژاپنی، استرالیایی، آمریکایی و شوروی را با شکست مواجه ساخت. تختی درباره پیروزی بزرگش در ملبورن می گوید:

«درسال 1336 آن حقارتی که چندسال پیش قوز آن را بر دوش می کشیدم از وجودم رخت بربست.»

ارتباطات مرحوم غلامرضا تختی با روحانیت به ویژه روحانیت مبارز شاخصی برای دیانت و مسلمانی اوست. او ارادت زیادی به آیت ا... طالقانی و آیت ا... زنجانی داشت. درد دلهایش بیشتر پیش این دو نفر بود، و در واقع آنها سنگ صبورش بودند. همچنین عشق به اهل بیت در او آنقدر بود، که هنگام شکست در مسابقات 1334 توکیو به اتفاق سایر کشتی گیران شکست خورده از توکیو رهسپار کربلا شد. علاوه برآن تختی پیش از هر مسابقه به زیارت حضرت رضا(ع) می رفت، و دربازگشت از مسابقات نیز مجددا امام رضا(ع) را زیارت می نمود. همچنین بنابه اظهارات شادروان، همیشه قرآن کریم را با خود بهمراه داشت. بنابراین مجموعه اعتقادات تختی به خدا موجب شده بود که او یکی از صدیق ترین و پاک ترین مردمان زمان خودباشد.

تختی در دوران زندگی ورزشی اش رکورد دار شرکت در المپیک ها و کسب بیشترین مدال از این آوردگاه بود. درچهار دوره المپیک حضور داشت و حاصل آن یک طلا، دو نقره و یک عنوان چهارم بود که در کشی ایران این امر اتفاق نادری است. جهان پهلوان علاوه بر قهرمانی، به لحاظ منش و رفتار انسانی و سجایای اخلاقی پسندیده و جوانمردی و نوع دوستی شهره خاص و عام بوده است

درهمان ایام که تختی عرصه قلبهای مردم ایران را در می نوردید، عشق به مبارزه و فعالیتهای سیاسی دراو ریشه دوانید. او خود را یک مبارز می دانست و در ارتباط نزدیک با مرحوم آیت ا... طالقانی وشهید حجت‌الاسلام سید مجتبی نواب صفوی بود. تختی رفته‌رفته به جمع سیاسی ها پیوست و همین امر موجب نارضایتی دستگاه حاکم شد.

آری تختی یک قهرمان بود، یک مبارز بود، قهرمانی سیاسی که پیوسته با عمال رژیم درجنگ و گریز بود. چنانچه در یکی از خاطرات تختی گفته شده که پس از قهرمانی تختی و یارانش در یوکوهاما، تیم کشتی را به دیدار شاه بردند. در این دیدار شاه از تختی خواست، تا کشتی را رها کرده، به مربی‌گری بپردازد. اما او در پاسخ گفت: من برای این مردم چیزی ندارم، جز کشتی. این آخرین فرصتهای من است که برای رضایت مردم کشتی بگیرم و آنها را خوشحال کنم. این پاسخ نارضایتی و خشم شاه را در پی‌داشت، زیرا تختی تشک کشتی را حلقه وصل خود و ملت می دانست، و شاه و دستگاه او می خواستنداین اتصال را قطع کنند. لذا سعی می‌کردند، مانع حضور او روی تشک شوند. بعداز این ملاقات بود که حقوق تختی قطع شد و ماموران ساواک بیش از پیش او را زیر نظر گرفتند. با اینحال تختی در انتخابات کنگره جبهه ملی شرکت کرد و در کنگره این جبهه که در دیماه سال 1341 در تهران برگزار شد، به عنوان نماینده ورزشکاران با یکصد رای به عضویت شورای مرکزی انتخاب شد. مدتی بعد شاه و عواملش سعی کردند،‌تا با خرید تختی اورا از مردم دورکنند. آنها پیشنهاد وکالت مجلس، مدیریت شهرداری و... را به تختی دادند.‌که او هیچ یک را نپذیرفت و زیر بارزور نرفت.

در جریان زلزله بوئین زهرا مردم بدلیل بی‌اعتقادی به دستگاههای دولتی ازدادن کمک خودداری می کردند، و دراین هنگام بود که تختی آمادگی‌اش را برای دریافت هدایای مردمی از طریق روزنامه کیهان اعلام نموده و پس از موافقت نیز با حضور درمیان مردم صمیمی توانست کمکهای بیشماری به نفع زلزله زدگان از شهروندان جمع آوری نماید. شادروان تختی درسن 34 سالگی تصمیم به ازدواج گرفت و با دختری بنام شهلا توکلی پیوند زناشویی بست که ثمره این ازدواج یگانه فرزندی به نام بابک بود که در شهریور سال 1346 متولد شد. در زمان ازدواج به دلایل ذکر شده تختی وضع مالی خوبی نداشت و به همین دلیل نتوانست اجاره خانه‌ای که برای زندگی همسرش تهیه کرده بود را بدهد، و مجبور شد پس از 7-6 ماه به خانه خودش که مادر و خواهرش نیز در آن زندگی می کردند بازگردد.

درسال 1345 آخرین مسابقات تختی در تولید و آمریکا انجام شد و از آن زمان به بعد قهرمان قهرمان درسن 36 سالگی با کشتی خداحافظی کرد. چنانچه گفته شد شادروان تختی مرتب از سوی ساواک تحت نظر قرار می گرفت. و در این رابطه اسناد و مدارک بسیار نیز موجود است، بعنوان مثال در مهرماه سال 1346 طی نامه‌ای سوابق تختی از اداره سوم استعلام شد که در پاسخ نوشت:

«ضمیمه پرونده کلاسه 128111 آقای غلامرضا تختی را یکی از عناصر حزب سوسیالیست معرفی می نماید».

در رابطه با مرگ شادروان تختی شایعات بسیاری گفته شد،‌رژیم آنرا خودکشی ناشی از عقده های روانی، اختلافات خانوادگی، و... معرفی کرد، اما آنچه بر مردم حقیقت جوی ایرانی از اسناد به جای مانده مسلم گشت. این بود که تختی به دست عمال رژیم کشته شد. آری اورا در یکی از اتاقهای هتل آتلانتیک تهران که مجاور سازمان امنیت کشور بود، به قتل رساندند و ظواهر امر را به نحوی طراحی کردند که دال برخودکشی تختی باشد.

خبر در گذشت قهرمان کشتی ایران در تاریخ 1346/10/18 در سراسر تهران بلکه ایران و جهان پیچید و همه ناباورانه در سوگ تختی به عزاداری پرداختند. پیکر پاکش نیز در تاریخ 1346/10/19 پس از کالبد شکافی در پزشکی قانونی و رای برخودکشی او به ابن بابویه منتقل و همانجا به خاک سپرده شد.

روحش شاد و راهش پر رهروباد.


نوشته شده در دوشنبه 90/4/13ساعت 9:38 صبح توسط عباس نظرات ( ) |


Design By : Pichak.Net

 فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز



کد ماوس